یکی را دوست میدارم ولی او باور ندارد.
یکی را دوست میدارم همان کسی که شب و روز به یادش هستم و لحظات سرد زندگی را با گرمای عشق او میگذرانم.
کسی را دوست میدارم که میدانم هیچگاه به او نخواهم رسید و هیچگاه نمیتوانم دستانش را بفشارم.
یکی را دوست میدارم ، بیشتر از هر کسی ، همان کسی که مرا اسیر قلبش کرد.
یکی را دوست میدارم ، که میدانم او دیگر برایم یکی نیست  ، او برایم یک دنیاست.
یکی را برای همیشه دوست میدارم ، کسی که هرگز باور نکرد عشق مرا!
کسی که هرگز اشکهایم را ندید و ندید که چگونه از غم دوری و دلتنگی اش پریشانم.
یکی را تا ابد دوست میدارم ، کسی که هیچگاه درد دلم را نفهمید و ندانست که او در این دنیا تنها کسی است که در قلبم نشسته است .
یکی را در قلب خویش عاشقانه دوست میدارم ، کسی که نگاه عاشقانه مرا ندید و لحظه ای که به او لبخند زدم نگاهش به سوی دیگری بود .
آری یکی را از ته دل صادقانه دوست میدارم ، کسی که لحظه ای به پشت سرش نگاه نکرد که من چگونه عاشقانه به دنبال او میروم .
کسی را دوست میدارم که برای من بهترین است ، از بی وفایی هایش که بگذرم برای من عزیزترین است.
یکی را دوست میدارم ولی او هرگز این دوست داشتن را باور نکرد.
نمیداند که چقدر دوستش دارم ، نمی فهمد که او تمام زندگی ام است .
یکی را با همین قلب شکسته ام ، با تمام احساساتم ، بی بهانه دوست میدارم.
کسی که با وجود اینکه قلبم را شکست اما هنوز هم در این قلب شکسته ام جا دارد.
یکی را بیشتر از همه کس دوست میدارم ، کسی که حتی مرا کمتر از هر کسی نیز دوست نمیدارد.
یکی را دوست میدارم…
 با اینکه این دوست داشتن دیوانگیست اما…
من دیوانه تنها او را دوست میدارم.

[ چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,

] [ 20:47 ] [ فاطی ]

[ ]

 

 

فقط یک پلک با من باش،نمی خوام از کسی کم شی

 

ازت تصویر می گیرم ، که رویای یه قرنم شی 

 


فقط یک پلک بامن باش، بگم سرتاسرش بودی

 

به قلبم حمله کن یکبار، بگم تا آخرش بودی 

 


بیا کوتاتر از شبنم ، توی تقویم بیکاری

 

برام ساعت ببین در روز، بگو که وقت می ذاری 

 


 

دارم یه قصه می سازم از این تنهایی ِ بی تو 

 

بیا بشکن روایت رو ، تو نقش ِ تازه وارد شو

 


 

یه فصل و که نمی مونی تو یک لحظه اقاقی باش 

 

نمی شی عشق ِ ثابت پس ، بیا و اتفاقی باش 

 


اگه قلبت یه جا دیگه س ، با چشمات صحنه سازی کن 

 

اگه گیری ، نمی تونی ، توی دو نقش بازی کن 

 


 

کجای نقطه ی پایان می خوای تو فال من باشی 

 

نخواستم بگذرم از تو ، که تو دنبال ِ من باشی

 


نمی شه با تو که خوبی ، به ظاهر هم کمی بد شد 

 

به آدمهای ِ شهرت هم علاقه مند باید شد


[ سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:,

] [ 23:7 ] [ فاطی ]

[ ]

دلم یک بغل واژه ی سرد جدایی میخواهد...
این روزهای تابستانی...
آفتاب نبودنت آزارم میدهد........!
یا بیا...و بهارم باش...
یا برای همیشه برو تا پاییز شوم...
نگذار بین بهار و پاییز...بسوزم

[ سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:,

] [ 22:59 ] [ فاطی ]

[ ]

ای کاش تنها یک نفر هم در این دنیا مرا یاری کند ، ای کاش می توانستم با کسی درد دل کنم تا بگویم که ، من دیگر خسته تر از آنم که زندگی کنم تا ابد غم شبهایم را ، تا بفهمد درد تن خسته و بیمارم را ، قانون دنیا "تنهایی" من است و "تنهایی" من قانون عشق است و عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست....

[ سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:,

] [ 22:57 ] [ فاطی ]

[ ]

هفت شهر عشق ، شهر اول : نگاه و دلربایی ، شهر دوم : دیدار و آشنایی ، شهر سوم : روزهای شیرین و طلایی ، شهر چهارم : بهانه ، فکر جدایی ، شهر پنجم : بی وفایی ، شهر ششم : دوری و بی اعتنایی ، شهر هفتم : اشک ، آه ، "تنهایی..."

[ سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:,

] [ 22:55 ] [ فاطی ]

[ ]

گلدان بلور شمعدانی
از ضربت کوچکی ترک خورد
بی آنکه صدایی آید از او
یک زخم عمیق جای لک خورد
آهسته و نرم ، لکه ی زخم
هر روز خزید و پیشتر رفت
آهسته به گرد ظرف چرخید
وز گوشه کنار ظرف در رفت
عصاره ی گل چکیده کم کم یا اینکه شدست بی جان
نومید ز زندگیش کس نیست
آهسته شکسته است گلدان
با قلب شکسته از سر رحم
آنانکه بدو علاقه مندند
گریند به خاطرش نهانی
اما به رخش زنند لبخند
بر دوره ی ظرف ، لکه ی زخم
آرام و یواش ره کشیده است
وز داخل ، خشک گشته بوته
آب خنکش به ته رسیده است
امروز دگر به چهره ی او
تاریکی مرگ نقش بسته است
نازش نکنید تا بخوابد
دستش نزنید او شکسته است ...

[ شنبه 27 خرداد 1391برچسب:,

] [ 20:51 ] [ فاطی ]

[ ]


در دو چشمش گناه می خنديد

بر رخش نور ماه می خنديد

در گذرگاه آن لبان خموش

شعله ئی بی پناه می خنديد



شرمناك و پر از نيازی گنگ

با نگاهی كه رنگ مستی داشت

در دو چشمش نگاه كردم و گفت:

بايد از عشق حاصلی برداشت



سايه ئی روی سايه ئی خم شد

در نهانگاه رازپرور شب

نفسی روی گونه ئی لغزيد

بوسه ئی شعله زد ميان دو لب
فروغ فرخ زاد

[ چهار شنبه 24 خرداد 1391برچسب:,

] [ 20:15 ] [ فاطی ]

[ ]

به کوروش چه خواهيم گفت؟؟ اگر سر بر آرد ز خاک
اگر باز پرسد ز ما
چه شد کردار پاک؟؟
چه شد ملک ايران زمين؟؟
کجايند مردان اين سرزمين؟؟
به کوروش چه خواهيم گفت؟؟
اگر ديد و پرسيد از حال ما
چه کرديد بُرنده شمشير خوش دستتان؟؟
کجايند ميران سر مستتان؟؟
چه آمد سر خوي ايران پرستي؟؟
چه کرديد با کيش يزدان پرستي؟؟
به شمشير حق ، نيست دستي!!
که بر تخت شاهي نشسته است؟؟
چرا پشت شيران شکسته است؟؟
در ايران زمين شاه ظالم کجاست؟؟
هوا خواه آزادگي پس چرا بي صداست؟؟
چرا خامش و غم پرستيد؟؟هاي
کمر را به همت نبستيد، هاي
چرا اينچنين زار و گريان شديد؟؟
سر سفره خويش مهمان شديد!!
چه شد عِرق ميهن پرستي ی تان؟؟
چه شد غيرت و شور و مستي ی تان؟؟
سواران بي باک ما را چه شد؟؟
ستوران چالاک ما را چه شد؟؟
چرا مُلک تاراج مي شود؟؟
جوانمرد محتاج مي شود!!
چرا جشنهامان شد عزا؟؟
در آتشکده نيست بانگ دعا!!
چرا حال ايران زمين نا خوش است؟؟
چرا دشمنش اينچنين سر کش است؟؟
چرا بوي آزادگي نيست؟؟واي!!
بگو دشمن ميهنم کيست؟؟هاي!!
بگو کيست اين ناپاک مرد؟؟
که بر تخت من اينچنين تکيه کرد
که تا غيرتم باز جوش آورد
ز گورم صداي خروش آورد

به کوروش چه خواهيم گفت؟؟ اگر سر بر آرد ز خاک...


 

[ سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:,

] [ 16:17 ] [ فاطی ]

[ ]

[ جمعه 19 خرداد 1391برچسب:,

] [ 19:29 ] [ فاطی ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه

مرجع کد آهنگ برای وبلاگ
کد همین آهنگ